فیلسوفان معمولا افراد خوشبینی بودهاند. ولی در میان آنان نادر کسانی هم یافت میشوند که جهان را با نگاهی بدبینانه مینگریستهاند.
آرتور شوپنهاور یکی از آنان است. ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۰ برابر است با صدوپنجاهمین سالگرد مرگ او. مادر آرتور شوپنهاور که خود نویسنده بود یک بار گفته بود: «نمیدانم دنیا و مردماش با پسر من چه کردهاند که او چنین آنها را تقبیح میکند؟». شوپنهاور به دلیل نگاه بهغایت بدبینانهای که به عالم و آدم داشت، در تاریخ اندیشه در زمرهی نادر متفکرانی است که به آنان «فیلسوفان سیاه» میگویند. جهان در نظر او ابلهانه و انسان موجودی نکبتزده بود. شوپنهاور به ندرت به کسی اعتماد میکرد.
روایت میکنند که همواره در اتاق خواباش سلاحی پنهان کرده بود. هرگز به آرایشگاه نمیرفت، زیرا بیم آن داشت که آرایشگر گلوی او را با تیغ ریشتراشی ببرد. هرگز اجازه نمیداد کسی بیش از اندازه به او نزدیک شود. یک بار زن خیاطی را که در راهرو خانهاش با سروصدای زیاد آرامش او را برهم زده بود چنان هل داده بود که زن نگونبخت با سقوط از پلهها دچار آسیبدیدگی مادامالعمر شده بود. با شکایت زن به دادگاه، شوپنهاور ناچار شده بود تا پایان عمر آن زن، ماهانه مبلغی بابت غرامت به او بپردازد.
شوپنهاور همواره با ناشران آثار خود دعوا داشت. آنان را متهم میکرد که به اندازهی کافی در نشر آثار او نمیکوشند. دوستان کمی داشت و در سالهای پایانی عمر، زندگی تنها با سگاش را به معاشرت با اطرافیان ترجیح میداد. شوپنهاور از بیشتر فیلسوفان همعصر خود متنفر بود. هگل را شیادی میدانست که کارش «لفاظی جنونآمیز» و «مهملبافی» و «یاوهگویی» است.
دربارهی فیشته نیز گفته بود که کار او «صوفیگری» و «جمبل و جادوست» و به فلسفه ارتباطی ندارد. او معتقد بود که اینان فلسفه را به وسیلهی معاش و به خدمتکار دین و دولت تبدیل کردهاند و سخنان آنان را تنها میتوان در تیمارستانها از دیوانگان شنید.
گفتنی است که شوپنهاور با وکیلی مشورت کرده بود تا ببیند در توهین به دیگران تا کجا میتواند پیش رود و چه توهینهایی از مرزهایی که قانون تعیین کرده فراتر و قابل مجازات است. ولی از سوی دیگر، شوپنهاور برای کانت احترام ویژهای قائل بود و خود را وارث حقیقی او میشمرد.